شازده ای کوچک

جَـلوتی خَـلوت

شازده ای کوچک

جَـلوتی خَـلوت

امشب-985

امشب ازون شباس که اگه بگم:""دلم آشوبه"" عاشقا میفهمن چمه


آخه؟-987

یعنی میخام بگم از کجا میدونی وقتی دره خونرو باز میکنی میای بیرون یه کامیون از روت رد نمیشه؟

یا وقتی قبله 4راه پاتو میزاری رو ترمز که ماشین وایسه بجاش 4تا چرخش در میره و ماشینت سُر میخوره میره وسطه 4راه و یه کامیون از رویه تو و ماشینت رد میشه؟




عمریه که یعنی 10ساله سعی کردم نشون بدم آدمه محترمیم!!تو ساختمون! یه یاروهه هس خیلی باش حال میکنم آدمه کاملا مشتی ه!


همیشه سلام علیک توپی میکنیم!خلاصه خیلی هندونه میدیم لا زیربقله هم

هروقت از کلاس برمیگردم با اینکه  طرفای10شبه و  دیگه نیازی نیس هندزفیریمو در ییارم اما در میارم که کسی اومد بشنوم سلام علیک کنم

حالا امشب دیگه بیخیال شدم همین جوری آهنگمو میگوشیدمو منتظر آسانسور بودمو تابلو اعلاناتو مشاهده مینمودم!یه دفعه روم به تیفال یه خلطه بدی اومد تو گلوم تا برگشتم سینمو خالی کنم و گلاب به روتون تو خلوت یه بی فرهنگی کنم و دوباره رومو برگردونم همون یاروهه اومد و رد شد و شاهده کله ماجرا بود

تازه من که از بس ترسیدم و جا خوردم خودمو زدم به جاده علی کَـپَـک فکُنم سلامم کرد من نشنیدمو فک که نه مطمئنم جوابی ندادم حتی حس کردم یارو برگشت یه نگاهی هم بهم کرد که یعنی این همونه؟نبابا اون نیس که حتما یکی دیگس که ایکاش تو همین فکروخیالا باشه


عمری آبرو جمع کردیم همش رفت پایه یه خلط

خود بزرگ بینی یا دیگر کوچیک بینی!-996

وقتی تو خیابونا راه میری وضعیته هر چیزی مشخصه.اگه طرف کفاشه لزوما کفاشه...اگه طرف دکتر حتما دکتره که روپوش تنشه...شایدم اسکل باشه فکر میکنه دکتره کاپشن بپوشه!!

به هر حال هر حرفه ای شرایط ظاهری خودشو داره..وقتی منتظری که یه تاکسی سوار شی که تنه لشتو بندازی توش و بگی آقا گازشو بگیر سمته منزلمون اگه 2سو از 4سوی ـ چشت سالم باشه میبینی که سواره یه پیکان شدی که نگاه کردن بش از فحش بدتره...چه برسه که حالا سوارش شدی!!


مثلما هم توقع داری رانندش که از بس صورتشو نتراشیده شبیهه میرزا کوچک خان ـ حنگلی شده یه بنده خدایی باشه که از بس زورش به این زندگی نرسیده کارش به این داستان رسیده..

تا اینجا همه چی خوبه!اما تو باور نکن...برا اینکه وقتی ازت درباره کلاس زبانت میپرسه و سعی میکنی بپیچونیشو یه جوری بگی آقا جون میخای بچتو ثبت نام کنی خوبه یهو گوشتو یه مالشی میدی میبینی که داری خاطرات تحصیلش تو سنپطرزبورگ ـ روسیرو گوش میدی...یهو میبینی نصف راه رو انگلیسی حرف میزدی باهاشو نصف انگلیسی حرف زدنتو داشتی میگفتی:ساری..پیلیز ریپیت اگــین!


اینجاس که وقتی میخای دره ماشینو ببندی میگه have a good nightتو اصن نمیشنوی..چون باورت نمیشه...


یا اگه یه شبی تو یه پارکی مشغوله آب کردنه خزعولاته معدتی با انجام حرکاته ورزشی! یه مرده قد کوتاهی یا یه پراید داغان میاد و میاد تو پارک و دستاشو بالا پایین میکنه به دوستت لبخند میزنی که هه...یارو ازین گند اخلاقاس  که  با زنش دعواش شده اومده خالی کنه خودشو با 4تا وجه ووجه..


یهو میبینی پاهاشو حلقه کرده دوره انتهای یه میله ی 2متری داره رو هوا شیکم میزنه!!

وقتی میاد بت بگه این وسیلرو نزن واسه زانوهات بده دیگه وا میدی خودتو ورزشو ول میکنیو میخای یه دو کلوم باش حرف بزنی که یهو میبینی وسطه حل کردنه مسئله ریاضی و یادگرفتن از استاد ریاضی دانشگاهی!!!


اینجاس که میبینی تا دو دقه پیش خودت میخاسی هرجوری شده خدافظی کنی اما حالا داری اصرار میکنی بقیه جوابو بشنوی...


نمیدونم این اتفاق افتاده یا نه برا کسی اما حرفای ناگفتنیه زیادی از توش در میاد...مثلا کفاشی که نمایندگی سونی داشته تو کابل بعده جنگ محله کارش سره کوچه ی صاثب تبریزیه!



بعد با این شرایط من نمیدونم این مخالفای رززززیم چرا اینقد مینالن...وقتی دانشجوی خارج کشور  تحصیل کرده ی ما پشت رول داره شوفری میکنه و استاد باشعور دانشگاه تو خیابون دنباله انتقاله فرهنگه!توقع داری کسی جز ا.ن و خ.ر و قس علی هذه سکان ـ کشتیو بگیرن؟!!


حالا اصن چرا بحثو به لجن میکشی؟ها؟چرا هی سیاصیش میکنی؟!


میخام بگم که دور و ورمون توشهر پره راز شده...بس که صدا زیاد شده دیگه چیزی نمیشنویم...


بعد توی ـ یلا قبا و پیزوری تو خیابون راه میری حداقلش اینه که فک میکنن یه مهندسی چیزی هستی...یا یارو به طعنه بت میگه هر چی رفاه ماله پولداراس!!


آه ای خــــدای مـــن !




ناصر محمد خانی-997

یاده اون سکانسی که مهران مدیری گفت من علت هارو پیدا میکنم نه معلول رو ..اینا افتادم...

فکرشم نمیکردم یه روزی یه دیالوگه طنز بیانگر ـ  عمق ـ نفرتم از این داستان باشه...


آقای ناصر محمد خانی...من یکی از جوان های این کشورم....در دادگاه خودم  شما را به اتهام جنایت علیه انسانیت.جنایت علیه رحمانیت.جنایت علیه عشق.جنایت علیه خدا.جنایت علیه مقام خلق.جنایت علیه حق..جنایت...جنایت...محکوم به"زنده ماندن" میکنم...


باشد که هیچ وقت طعم لذتی را که امروز شهلا جاهد چشید نکشید...باشد که هیچ وقت طعم رهایی از منجلاب را نفهمید...باشد که هیچ وقت معنی آزادی را حتی لمس نکنید...باشد که هیچ کس برایتان همچون اسمتان نشود...


خداوند جایه حق نشسته است...شنیده ای؟فقط کمی نگرش درست می خواهد که بفهمی امروز رضایت به اعدام چه کسی دادی...نیمدونم...صبح ساعت 4از خواب بلند شدی...رمقه تراشیدنه صورتتو نداشتی...دست و صورتتو شستی...وای...خودت رو تو آینه دیدی...تو هوای صبح تهران رفتی سمت اتوبان چمران؟میدونی چمران کی بود؟


تو امروز کسی را کشتی که گفتی بمان در این دنیا...بمان...تو را به جرمه خودکشی باید همان جا اعدام میکردند!عدو شود سبب ـ خیر گر خدا خواهد...


شهلا جاهد.نمیدانم دوست دخترت.یارت.همراهت.همسرت.به هر حال کسی که دوسش داشتی یه روزی...حتی اگر قاتل بود تو امروز او را از خیلی از عذاب ها نجات دادی...نشان به آن نشانه که دیوانه شدنت نزدیک است...نشان به آن نشانه که آتشه درونت شعله گرفته...نشان به آن نشانه که هیچ احساس ـ آرامشی نداری...هــــای آقا ناصر...



راستی یادم رفت سلام کنم...آقای ناصر محمد خانی حالتان چطور است؟