شازده ای کوچک

جَـلوتی خَـلوت

شازده ای کوچک

جَـلوتی خَـلوت

من و من-992

هر چی بیشتر به زندگیم نگاه میکنم کمتر چیزی سر در میارم


بعدش که میخام کمتر نگاه کنم بیشتر طالب سر در اوردن میشم


تو خودم گیر کردم


از لحاظ خصوصی صیاثی اقتصادی اجتماعی معنوی داغونم...حالا بیابید پرتقال فروش را



فلان نوشت:یه روزی گفت:هه هه من که همیشه از دستت عصبانیم. بهش حق ندادم.نه برای عصبانیتش برای همیشش...الان چجوری بهش بگم بهت حق میدم؟دوبله سوبله هم میدم

دیر فهمیدن ویرانگره...نفهمیدن فقط یه اشتباس


فرض کن میری موزه پشت شیشه یه چیزی نظرتو جلب میکنه تا میای ذوق کنی شیشه میشکنه و اون چیز منهدم میشه...حالا فکر کن این یکی از مشکلاته عادیته!


فلان نوشت2:اینجور مواقع چتر رو سره خدا باز کردن خیلی میطلبه...بیخیال نسبت به همه گهایی که خوردی بری زار بزنی خدایـــــا.دلم تنگه دریابش

اما از بس که مزخرفی سمته اونم نمیری


اصلا کسی میفهمه من چی میگم؟! اصن کسی میاد اینجا که فهمیدنش پیشکشش باشه؟!


به هر حال بدجوری بد جور شده

نظرات 3 + ارسال نظر
فاطیما پنج‌شنبه 2 دی 1389 ساعت 21:58 http://autumal7fatima.blogsky.com

سلام شازده کوچلو...
آره حق با تواه هرچی بیشتر از خودمون بپرسیم کمتر به جواب می رسیم...
سکوتم نمیشه کرد نمیشه نفهمید...

chapdast شنبه 4 دی 1389 ساعت 15:30

arash jan chizi taghsire to nist."kheili vaghte ehsase khoobi nadaram" ro az oon bala pak kon va enghadr energie manfi tooye kaenat montasher nakon
be ettefaghayi ke oftade fekr nakon....vaghty ye chizi fayde nadare behesh fekr nakon,faramooshesh kon.

خیلی چیزا تقصیره منه
اما سعیمو میکنم

chapdast چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 22:50

perfect
Do ur best

I do

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد